هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

اولین قدمهای عزیز دلم

سلام فندقی سلام ورووووووجک مامان فدات بشه؟مامان دورت بگرده؟ دختر نازم اخرین سفرمون توی سال 1394 هم به کرمان تموم شد و بعد از سه هفته عشق و حال 27 اسفند اومدیم شهر بابا. دقت کردی  من و تو همش تو تیاره!!ازین ور به اون وریم؟؟؟؟ واااای هانا این سری خیلی زود گذشت و تا چشم به هم زدیم تموم شد همش خرید عید کردیم و مهمون بازی.تو هم عاشق پارک کوچه بابا حمید شده بودی و مدام میحواستی بری توی تاب.مامانی و بابایی هم کلی نارتو میخریدن. کرمان کلی بردیمت توی افتاب و سوپ پای مرغ بهت دادیم که راه بیفتی. و انگار موفقم شدیم.بالاخره دندونا بهت فرصت دادن.اهان راستی 4 تا دندون آسیابت هم در اومده!الان 12 تا دندون داری.ماشالا ماشالا اره داشتم م...
29 اسفند 1394

دندون نهم هانا خانوم

و باااااز هم دندون  اخی دختر شیطون بلا چه خبرته شما قرار نیست که یکدفعه شونصدتا دندون در بیاری هم خودت داری خیلی اذیت میشی هم ما...!!!! الان چند روزه که خیلی بیتابی.شبا تا سه چهار صب گریه میکنی و همش دستت تو دهنه کوچولوی فندقیته روزا با جیغ از خواب پا میشی چند روز بود که خیلی کلافه بودی.فک کردم شاید به خاطر غذای جدید دلدردی.اما دیدم نه بابا دلدرد یک روز دو روزه  برا همین انگشتم رو شستم و با اجازت شروع کردم به گشتن توی دهنت که دیدم بلللللله دندون نههم هم تو تاریخ پنجم اسفند 94 داره خودنمایی میکنه.خیلی خوشحال شدم که علت گریه هات رو فهمیدم.ایشالا زودی در بیاد و دخمل نازم اروم شه   هانناااااااا مامان فدای تو و ...
7 اسفند 1394

در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم......

سلام نفس مامانی.سلام دردونه ناز من هانایی میخوام باهات یکم درد و دل کنم. مامان نازی یکم دلش گرفته.یکم استرس داره یکم... یکم .... الان تو مثه یک عروسک کنارم خوابیدی و نفسهات قشنگترین اواز توی گوش منه.بوی تنت خوش بوترین عطر دنیاست.حرم بدنت لذت بخش ترین حرارت دنیاست.برای همه اینا هزاران بار نه میلیاردها بار میگم خدا جونم شکرت شکرت شکرت. پس چرا دلم گرفته؟؟!!! باز هم امروز چمدون بستیم.کلی لباس و وسایل برای خودم و دخترم جمع کردیم بریم کرمان.تا عید اونجا بمونیم و بعدم تعطیلات عید رو باز چمدونامون رو برداریم و بریم تربت . اره مامان از این همه چمدون بستن دلم گرفته.خستم دخترم.از هواپیما از قطار از ماشین از .... از هر چی که بوی جدایی میده خ...
7 اسفند 1394

غذا خوردن هانا جیگر

سلام عروسک مامان سلام تربچه خوشکلم الهی قربونت بره مامانی که اینقد عشق شدی. برات بگم که هانا طلای من پیشبند دوست نداره و عمرا اگه بزاره براش پیشبند ببندی.برای همین روزی چهار پنج دست لباس رو رنگین و خیس تحویل مامانش میده و مامانشم فداش میشه.تازه کلی هم روی قالی باوجود داشتن سفره غذا گلهای خوشگل کشیدی!!! هانا جونم نمیدونم الان که داری اینا رو میخونی چندسالته و با دیدن عکسات چقد میخندی اما این رو بدون که مامان حاضره هر روز کل لباسای شما رو بشوره ولی در عوضش دخمل نازش خوب غذا بخوره و قوی باشه. اینم عکسای چند مدل غذا خوردنت.الهی من فداااات شم شیرینه من. عاشششققتم هانا           ...
5 اسفند 1394
1